بحث سوم : شيخ آنچه را كه رد میكند حركت قطعيه نيست
اما وجه سومی كه ذكر شده باز جنبه توجيه و احكام دارد . به اين بيان كه
می گويد حركت قطعی چيزی نيست كه واقعا بتوان انكار وجود خارجی آنرا به
شيخ نسبت داد در حالی كه میبينيم شيخ صريحا حركت قطعی را به عنوان
مخلوق ذهن معرفی میكند اين چگونه ممكن است ؟ بدين نحو كه حركت را در
خارج به چند نحو میتوان موجود دانست . يكی اينكه شیء حدوث حركتش در "
آن " باشد ولی بقای آن در زمان ، اين همان حركت توسطی است . ديگر
اينكه شیء تدريجا و در زمان حادث شود و پس از حدوث هم در زمان باقی
باشد مثل خطی كه با مداد روی كاغذ میكشيم . سوم اينكه شیء تدريجا به نحو
اتصال حالت حركت را میيابد و همانطور تدريجا و به نحو متصل نيز حركتش
معدوم بشود .
مرحوم آخوند میگويد آنچه را كه شيخ به عنوان حركت قطعی در خارج انكار
میكنند ، واقعا هم وجود ندارد چه تصور ايشان از حركت قطعی حركت نوع دوم
است كه بی شبهه چنين موجودی در خارج نداريم ولی منظور ما از حركت ،
تصور سوم است كه شيخ اگر چه آنرا اثبات نكرده ولی رد نيز ننموده است ،
و آنچه مورد اصابت ادله شيخ واقع میشود حركت به معنای تدريجی الحدوث
مستمرالبقا است . و دليل مرحوم آخوند بر اين توجيه ، قرينه ای است كه
از يك كلمه در لابلای سخنان شيخ وجود دارد و آن اينكه در رد حركت قطعی
میگفت " ليس لهذه الحركة وجود قائم فی الخارج بل له وجود قائم فی
الذهن " . كلمه قائم در اينجا چيست و چه معنی میدهد جز اينكه بگوئيم
تصور شيخ از حركت قطعيه اين بوده كه همانطور كه برای حركت وجود قار و
جمعی در ذهن هست همين طور در خارج هم همه اجزائش با هم بايد قيام داشته
و موجود باشند . خلاصه ليس له وجود قائم معادل است با ليس له وجود قار
فی الخارج ، كه البته به اين معنا حرف درستی هم هست ، به هر حال اين هم
يك توجيهی است .